"منشور سرنگونی"٬ تلاشی برای اتحاد چپ و راست !
على جوادى
بیش از دو سال از انتشار مطلب زیر در بررسی و نقد جایگاه سیاسی اجتماعی حزب سابقا کمونیست کارگری و خط مشی حمید تقوایی در این حزب میگذرد. آن زمان شاید این نقد که حزب "کمونیست کارگری" دوران حمید تقوایی ربطی به سنت کمونیسم کارگری ندارد٬ یک ارزیابی جدید از این جریان و جایگاه سیاسی و اجتماعی آن بود. شاید باید نقد میکردیم٬ تحلیل میکردیم٬ اثبات میکردیم که چرا این حزب دیگر تعلقی به جنبش کمونیسم کارگری ندارد. چرا این حزب بر اثر تغییر خط مشی سیاسی خود مسیری را طی کرد که در اثر آن مکان اجتماعی و جایگاه سیاسی اجتماعی و جنبشی آن تغییر کرد. واقعیت این است که آن زمان باید با بررسی موشکافانه این نقطه نظر را اثبات میکردیم. شاید آن زمان باید کماکان با این سئوال شروع میکردیم که کدام جنبش: جنبش سرنگونی یا جنبش کمونیسم کارگری و اثبات میکردیم که از آن حزب اکنون فقط اسمی باقی مانده است. همانطور که حزب بلشویک دوران لنین زمین تا آسمان با حزب بلشویک دوران استالین در زمینه جنبشی و سیاسی متفاوت بود. دو تشکل در دو جنبش متفاوت اجتماعی بودند. یکی پرچم دار کمونیسم کارگری بود٬ سازمانده و رهبر انقلاب کارگری بود٬ دیگری اما نماینده ناسیونالیسم و مدرنیسم سرمایه داری در روسیه پس از انقلاب با هدف صنعتی کردن روسیه٬ اما با حفظ مناسبات استثمارگرایانه کار مزدی و شکافهای طبقاتی. حزب "کمونیست کارگری" دوران کنونی نیز چنین تفاوت اجتماعی با حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت دارد. این تفاوت اجتماعی و جنبشی است.
در این دو سال جامعه و سیاست مسیر طولانی را پیموده است. اگر در دو سال اندی پیش ما کماکان باید واقعیاتی را در عرصه تئوریک سیاسی اثبات میکردیم٬ نشان میدادیم راهی که این حزب در مسیر آن قرار گرفته است٬ نتایج آن در در عرصه سیاسی و اجتماعی کاملا به این حزب جایگاه جنبشی متفاوتی می بخشد٬ اکنون واقعیات سیاسی جامعه صحت این ارزیابی را نشان میدهند. حزبی که پرچمدار نقد رادیکال و کمونیستی جنبش ارتجاعی دوم خرداد بود٬ در زمان حمید تقوایی تبدیل به حزبی شد که اعلام کرد موسوی و کروبی "همراه مردم" و در "کنار مردم" اند. حزبی که در پرچمدار لغو کار مزدی بود٬ در زمان حمید تقوایی تبدیل به حزب "اکس مسلم" شد. حزبی که در زمان منصور حکمت اعلام کرده بود که ما با نیروهای متعقل به جنبشهای متفاوت پروژه "وحدت" نداریم٬ ما با استثمار گران امر مشترکی نداریم٬ در زمان حمید تقوایی اعلام کردند که با سلطنت طلبان تظاهرات مشترک میگذارند. در تظاهراتشان شرکت میکنند و سرود فاشیستی ای ایران را از بلندگوهای تظاهراتشان پخش میکنند. حزبی که در افشای کنفرانس برلین اجازه نداد تا خط سازش و دفاع از جناحی از رژیم اسلامی در خارج قدرت تحرک پیدا نکند٬ تبدیل به حزبی شد که در سوئد از یک طرف در تظاهرات جریانات ارتجاعی سبز شرکت میکند و از طرف دیگر پایی هم در صفوف چپ برای خود نگهمیدارد. همين پراتيک تکليف ادعاى "سرنگونى انقلابى" را روشن ميکند. خلاصه کنم آنچه که دو سال اندی پیش به لحاظ نظری و تئوریک باید اثبات میشد اکنون واقعیات شکل دهنده خط مشی سیاسی حزب سابقا کمونیست کارگری دوران حمید تقوایی است .
انتشار "منشور سرنگونی" توسط این حزب بیان فشرده راهی است که پیموده شده است. این جریان به دنبال چرخش سیاسی و اجتماعی این دوران اکنون "بالغ" شده است. به دنبال اتحاد و وحدت با جریانات "سرنگونی طلب" متعلق به جنبشهای سیاسی دیگر است. به دنبال اتحاد چپ و راست است. میخواهد صفوف "نیروهای سرنگونی طلب" را که متعلق به قطبهای متفاوت اجتماعی و سیاسی هستند به گرد منشور سرنگونی خود متحد کند. این راه را قبلا حزب "حکمتیست" پیموده است. شکست خوردند٬ ناچار شدند با اعلام تغییر شرایط آن را بایگانی کنند. اکنون همان پرچم شکست خورده را حزب اکس مسلم بدست گرفته اند. پیش از آنها هم جریانات سلطنت طلب و راست هم هر از گاه٬ گاه و بیگاه٬ این پرچم را بلند میکنند. ما بار دیگر اعلام میکنیم که این تلاشها ارتجاعی و محکوم به شکست است. نه ممکن است و نه مطلوب است. پاسخ ما به این جریانات و این تلاشهای عبث از این قرار است:
"برخلاف طيف ملى اسلامى، که از خاتمى و حجاريان و منتظرى تا نهضت آزادى و اکثريت و راه کارگر، يک خاندان سياسى و يک جنبش اجتماعى واحد را نمايندگى ميکنند، احزاب سرنگونى طلب در اپوزيسيون ايران در قطب هاى کاملا متفاوت و حتى متقابل يکديگر قرار گرفته اند. دو جريان اصلى در اپوزيسيون سرنگونى طلب هست، کمونيسم راديکال، که سازمان اصلى و شاخص آن حزب کمونيست کارگرى است، و طيف ناسيوناليستهاى طرفدار غرب که عمدتا حول رضا پهلوى گرد آمده اند. مجاهدين خلق را هم بعنوان يک سازمان سياسى بزرگ و فعال ميشود به اين دو اضافه کرد، هرچند اين سازمان، برخلاف دو جريان ديگر نوک يک جنبش اجتماعى وسيع تر و فرا سازمانى نيست و اساسا يک موجوديت سازمانى قائم به ذات است. فکر نميکنم کسى با اندک شناختى از سياست در ايران و جايگاه اجتماعى و مواضع اين سه جريان بتواند از اتحاد اينها بعنوان يک امر واقعى قابل حصول و يا مطلوب حرف بزند. من اين را درک ميکنم که جان مردم به لبشان رسيده و فکر ميکنند همه بايد "دست به دست هم بدهند" تا رژيم اسلامى را سرنگون کنند. اما ميان تبيين احساسى و محاسبات سرانگشتى مردم با درک ديناميسم هاى تحول سياسى در جامعه فرق هست. در درون طيف ملى - اسلامى حول مناجات و دعا براى سلامتى مزاج آقاى منتظرى ميشود متحد شد، در طيف سرنگونى طلبان، اما، تفاوتها عميق است.... هيچکدام اينها از اتحاد با سازمانهاى بيرون طيف خودشان صحبت نميکنند. شاه و رئيس جمهور خودشان را هم از قبل تعريف کرده اند و بقيه را به امضاء گذاشتن زير طرح خود دعوت ميکنند. حزب کمونيست کارگرى يک اصل اساسى دارد و آن بيان حقيقت به مردم است. ما نميخواهيم از وحدت طلبى خودانگيخته مردم سوء استفاده تبليغاتى کنيم. ما براى ساختن يک جمهورى سوسياليستى تلاش ميکنيم و اين کار از طريق وحدت با طرفداران بازار آزاد و آمريکا و سلطنت و اسلام پاستوريزه بدست نميايد. در نتيجه ما مردم را به اردوى سياسى خودمان دعوت ميکنيم. به اردوى کارگران، اردوى کمونيسم، اردوى آزادى کامل و همه جانبه فرد و جامعه. اين به معنى انزواطلبى سياسى و بدعنقى با ساير جنبشهاى سياسى نيست. برعکس هرقدر ما حرف مستقل خودمان را روشن تر بيان کنيم و آرمانهاى سياسى و اجتماعى خود را بدون شبهه تر تبليغ کنيم، امکان پيدا ميکنيم بدون دامن زدن به توهمات سياسى در ميان مردم، با هرکس تا هرجا همراه ميشود راه بيائيم. ما طرفدار رشد فرهنگ سياسى و فرهنگ تحزب در ايرانيم. ائتلاف، سازش، جبهه، وحدت عمل و غيره وقتى جاى خود را در سياست ايران پيدا ميکند که تعين حزبى و جنبشى در جامعه و بويژه تقکيک آرمانى و برنامه اى احزاب در سطح پيشرفته اى قرار گرفته باشد. اول بايد اردوهاى سياسى ايران معاصر بدرستى تعريف شود تا بعد بشود از جبهه بندى هاى تاکتيکى ميان آنها صحبت کرد." (منصور حکمت: مردم باید انتخاب کنند٬ مرداد ١۳۸۰)
کدام جنبش: جنبش سرنگونی یا جنبش کمونیسم کارگری؟
سئوال اصلی و پایه ای این است: حزب کمونیست کارگری در حال حاضر نماینده کدام جنبش است؟ جنبش کمونیسم کارگری یا جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم؟ کدامیک؟ این بار بر خلاف دوره های گذشته رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری خود به روشنی به این سئوال پاسخ داده است! بحث تعلق به کدام جنبش اجتماعی پایه ای ترین و اساسی ترین مبحث کمونیسم کارگری است .
کمونیسم کارگری یک جنبش اجتماعی – طبقاتی قائم به ذات است. دوره ای و مقطعی نیست. از نظر اجتماعی به معنای اعتراض ضد سرمایه داری کارگر است. به لحاظ فکری و سیاسی یعنی مارکسیسم. و بر نقد همه جانبه از ارکان اقتصادی و اجتماعی و فکری نظام سرمایه داری موجود استوار است. این جنبش پرولتاریا است. طبقه ای که از فروش نیروی کار خویش زندگی میکند. این جنبش با ظهور سرمایه داری و طبقه کارگر مزدی شکل گرفت و عمیق ترین نقد به نظام سرمایه داری و مصائب آن را نمایندگی میکند. کمونیسم کارگری و به تبع آن، حزب چنین گرایشی، اساسا منافع این جنبش را نمایندگی میکند. این مکان اجتماعی و تعلق طبقاتی و جنبش حزبیت کمونیسم کارگری است. تاکیدات در این زمینه همه جانبه و روشن اند. حتی در مقایسه با سایر جنبشها و احزاب کارگری، یک دنیای بهتر، برنامه حزب اتحاد کمونیسم کارگری بطور روشنی این ویژگی عام و تغییر ناپذیر کمونیسم کارگری را بیان میکند: "کمونیسم کارگری جنبشی جدا از کل طبقه کارگر نیست و منافعی جدا از منافع کل طبقه کارگر دنبال نمیکند. تفاوت جنبش کمونیسم کارگری با سایر جنبشها و احزاب کارگری در این است که اولا، در مبارزه طبقاتی هر کشور، پرچم وحدت و منافع مشترک کارگران سراسر جهان را بر می افرازد و ثانیا، در مراحل و جبهه های مختلف مبارزه طبقه کارگر، مصالح کل جنبش طبقه کارگر را نمایندگی میکند." (منصور حکمت)
کمونیسم کارگری ویژگی خود را در تمایز با سایر جنبشهای اجتماعی دقیق و روشن بیان کرده است. "کدام جنبش" سئوال اصلی ای بود که منصور حکمت در رساله تاریخی "تفاوتهای ما" تمایز جنبش کمونیسم کارگری را با سایر جنبشهای اجتماعی تبیین و تعریف کرد. یک دهه تلاش کمونیسم منصور حکمت بر این امر استوار بود تا جایگاه و مکان اجتماعی کمونیسم را از حوزه اجتماعی چپ رادیکال و سرنگونی طلب و غیر کارگری ایران به مکان اعتراض سوسیالیستی طبقه کارگر انتقال دهد. نقد مارکسیسم انقلابی علیرغم جایگاه و اهمیت تاریخی اش اساسا از این مکان بود. مارکسیسم انقلابی جریان حزبی و سازمانی کمونیسم کارگری ایران نبود. هر چند که ارتدکسی مارکسیسم و تعبیر پراتیکی از مارکس را در خود داشت، هر چند که استنتاجات بسیار عمیق و رادیکالی از نقد سرمایه ارائه میداد اما به لحاظ اجتماعی این جنبش کماکان جنبش طبقه اجتماعی دیگری بود. از اعتراض کارگر نشات نگرفته بود و بعضا مشغله اش سوخت و ساز این جنبش در تمامی ابعادش نبود. از این رو روشن است تعرض و دوری از کمونیسم کارگری هم نمیتوانست و نمیتواند بدون تغییر در این مکان اجتماعی و تعلق جنبشی صورت گیرد .
خط جدید حاکم بر حزب کمونیست کارگری یک چرخش و دوری همه جانبه از سنت کمونیسم کارگری و جا افتادگی هر چه بیشتر در چهارچوبهای سیاسی و فکری چپ سنتی و پوپولیستی است. حتى رجعتى به چهارچوبهاى ضد پوپوليستى جريان مارکسيسم انقلابى نيست. این یک خط انحلال طلبانه "کمونیستی" است. انحلال طلبانه به این اعتبار که پرچمدار مستحیل کردن جنبش کمونیسم کارگری در جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم است. حل کردن هویت کمونیستی و جنبشی این حزب در جنبش سرنگونی مجرای اصلی چنین چرخش و تحولی در این راستا به رهبری فکری – سیاسی حمید تقوایی بود. بطوریکه امروز تشخیص و تمایز هویت سیاسی واقعی این جریان از جنبش سرنگونی طلبی به سختی امکان پذیر است. رهبری این خط اکنون در حزب کمونیست کارگری به صراحت اذعان میکند که "نقش حزب ما اساسا این است که این جنبش اعتراضی را نمایندگی میکند"! (نشریه انترناسیونال، شماره ۲۴۴) این بیان تمام عیار جا افتادگی خط حاکم بر این حزب در یک سنت پوپولیستی است! این چرخش تبعات خاص سیاسی و اجتماعی خود را نیز بدنبال دارد. یک نتیجه فرجام چنین پروسه ای تغییر و تحولاتی در مکان اجتماعی و تعلق جنبشی این حزب است .
یک ویژگی تعیین کننده پوپولیسم در دوران حاضر تحلیل بردن جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم است. حل کردن کمونیسم کارگری در این جنبش و تبدیل شدن به جناح و گرایشی در این جنبش اساس این تحرک پوپولیستی است. زمانیکه رهبری این خط اعلام میکند که اساس نقش حزب کمونیست کارگری این است که جنبش اعتراضی سرنگونی طلبی را نمایندگی میکند در حقیقت فرجام چنین پروسه ای را از قرار اعلام و تثبیت کرده است. این روند درست در نقطه مقابل و ضد روندی است که در طول دو دهه منصور حکمت در تغییر و تحول مکان و جایگاه اجتماعی چپ ایران رهبری و هدایت کرد. این تغییر، فراری به گذشته است. فرار به سنگر جنبشهای دیگر، فرار به مجموعه فکری دیگر، فرار به سنگر پوپولیسم و "حقوق بشر" بعنوان فصل مشترک جنبش "همه با هم" !
شاید در واکنش گفته شود که مگر نه اینکه جنبش کمونیسم کارگری باید جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم را رهبری و سازماندهی کند؟ پس چرا این همه حساسیت؟ در پاسخ باید به ظرایف این بحث اشاره کرد. پاسخ روش است: این حساسیت ناشی از تلاش برای مقابله با روندی است که میکوشد بخشی از نیروی مادی و تحزب یافته کمونیسم کارگری را به ذخیره جنبش سرنگونی طلبی تبدیل کند. این حزب را در جنبش دیگری "مستحیل" کند. دو مساله کاملا متفاوت در این جا مطرح هستند: بحث رابطه جنبش کمونیسم کارگری با جنبش سرنگونی مقوله ای اساسا متفاوت از یکی بودن و یکی شدن با جنبش سرنگونی است. همانطور که رابطه جنبش کمونیسم کارگری و جنبش دفاع از حقوق زن مساله دیگری است. مثل اينست کسی که بگوید اساس حزب ما نمایندگی جنبش دفاع از حقوق زن است، اساسا حزب آن جنبش است. يا کسی که بگوید اساس حزب ما نمایندگی جنبش خلاصی فرهنگی است، اساسا حزب آن جنبش است. برای کمونیسم کارگری مساله این است که چه موضع و چه نقشی باید در قبال جنبش سرنگونی و یا در قبال جنبشهای متفاوت اجتماعی اتخاذ کند. چگونه آنها رهبری و سازماندهی کند. مقوله رهبری و سازماندهی با یکی شدن دو امر کاملا متفاوت است. برای خط پوپولیستی رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری مساله این است که جنبش سرنگونی جنبشی است که اساس فعالیت حزبی اش را تشکیل میدهد. حزبش "نماینده" این جنبش است. برای کمونیسم کارگری مساله تعیین روش و شیوه برخورد به یک جنبش اعتراضی سرنگونی طلب در محدوده زمانی مشخصی است. برای خط پوپولیستی حککا مساله اما حل شدن در این جنبش است. مساله کمونیسم کارگری رهبری جنبش سرنگونی و تامین هژمونی سیاسی بر این جنبش از جایگاه مصالح جنبش کمونیسم کارگری است، مساله بر سر سازماندهی و رهبری است. در این راستا مردم باید انتخاب کنند. انتخابی بین چپ و راست؟ انتخابی میان دو افق متفاوت اجتماعی. انتخابی میان دو پرچم! این دو برخورد کاملا متفاوت است. دو سیستم متفاوت است. واقعیت این است که جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم جنبشی در ادامه و امتداد جنبش کمونیسم کارگری نیست. جنبش کمونیسم کارگری بزرگتر شده نیست. جنبشی متفاوت است. جنبش توده های مردمی است که رژیم اسلامی را نمیخواهند. جنبش نسلی از مردم است که برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی و خلاصی از اسلام و فرهنگ اسلامی به تحرک در آمده است. این جنبش یکدست نیست. یک جنس نیست. این جنبش دارای نیروهای متفاوتی است. نیروهای اجتماعی که هر کدام سرنگونی رژیم اسلامی را گام و حلقه ای برای ایجاد نظام سیاسی مطلوب خود میدانند. اتفاقا یک مساله اساسی و مهم جدال میان افق ها و آلترناتیوها و چشم اندازها در این جنبش است. مساله ما این است که ما میکوشیم در صف مقدم این جنبش حضور داشته باشیم، پرچم سلبی و سرنگونی طلبی خودمان را در این میدان به اهتزاز در آوریم. اما ما نماینده تمام این جنبش نیستیم. نماینده خودمان در این جنبش هستیم. در هر حال و زمانی نماینده جنبش خودمان هستیم. همانطور که ما صدای زنی هستیم که میخواهد آزاد شود، اما نماینده تمام جنبش دفاع از حقوق زنان نیستیم. در این جنبش حضور داریم. پرچمدار رادیکال و پیگیر و تمامی آزادی و برابری هستیم. اما نماینده تمام این جنبش نیستیم. این جنبش دارای گرایشات و جناحهای مختلف است. بعضا راست و ناپیگیر. بعضا نیروهایی که به جنبش ملی – اسلامی یا راست ناسیونالیستی تعلق دارند. ما پرچمدار مبارزه قاطع علیه مذهب هستیم. مذهب ستیزیم، سکولاریم، اما نماینده تمام جنبش سکولاریستی نیستیم. اساس حزبمان نمایندگی کردن سکولاریسم نیست. این جنبش در عین حال در برگیرنده نیروهای راست و ضد کمونیستی هم هست .
لیدر حککا دچار اشتباه مفهومی و بی دقتی کلامی نشده است زمانیکه اذعان میکند حزبش اساسا نماینده جنبش سرنگونی است. ایشان به طور دقیقی به این سئوال پاسخ داده است. بی جهت نیست زمانی که به تاریخ افول و صعود این خط در سنت تحزب کمونیسم کارگری دقیق میشویم متوجه یک رابطه نعل به نعل و پیوسته ای میان تحولات این خط و موقعیت افت و خیز جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم در جامعه می شویم. چگونه؟
با پیدایی جنبش دوم خرداد، در واکنش به اعتراضات سرنگونی طلبانه توده های مردم، ما شاهد تحرک و عروج مجدد خط چپ پنجاه و هفتى شدیم. این خط با این تقلاها دو باره تکانی خورد و به میدان آمد و در حزب کمونیست کارگری مجددا فعال شد. شاه بیت مباحث و تلاش حمید تقوایی در این دوره "قرار دادن جنبش سرنگونی بر روی میز کمونیسم کارگری بود"! تلاقی و همسویی تلاش کمونیسم کارگری در این دوران و وظایفی که در قبال جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم برای کمونیسم ایجاد شده بود در دوره ای اجازه نداد که نگرش متمایز و ویژه این گرایش به روشنی و همه جانبه نقد شود. بعلاوه تا زمانیکه منصور حکمت در قید حیات بود این خط کاملا حاشیه ای بود. نقدهای منصور حکمت به خط فکری حمید تقوایی گوشه ای از واقعیت این جدال را نشان میدهد. مرگ نابهنگام منصور حکمت، شکل گیری و ارائه سیاستهای "راست" توسط کورش مدرسی، و گرد و خاک ایجاد شده در این دوران در تعیین "لیدر" حزبی٬ تمایزات خط "رادیکال" حمید تقوایی را با خط کمونیسم کارگری را برای دوره ای در پرده ابهام قرار داد. در شرایطی که خطی در حزب سیاست "نافرمانی مدنی" و "مجلس موسسان" و "دولت ائتلافی" را مطرح میکرد، خطی که از سرنگونی کامل قاطعانه دفاع میکرد، میتوانست در تقابل با این خط برای خود "مشروعیتی" دست و پا کند .
اما این خطوط شناخته شده قديمى و متمايز با کمونيسم کارگرى براى اينکه بتوانند در يک حزب کمونيستى کارگرى و چهارچوبهاى انتقادى محکم آن خود را مطرح کنند٬ باید با "رادیکالیسم" دیگری به میدان می آمد. جنبش سرنگونی طلبی تمام این ویژگی ها را در خود داشت. "رادیکال" و سرنگونی طلب. از این رو این خط در تداوم خود به ارائه تبیین همه جانبه از جنبش خودش، جنبش سرنگونی، پرداخت. تعریف جنبش سرنگونی به مثابه یک جنبش واحد و "همه با هم" و تماما "انقلابی" و بعضا "سوسیالیستی" یک ویژگی دیگر این انحلال طلبی پوپولیستی حاکم بر حککا است. باید از این جنبش علیرغم قطب بندیهای متفاوتش و علیرغم حضور نیروهای متعلق به جنبشهای متخاصم اجتماعی یک تصویر واحد و یکسانی بدست داده میشد. تصویری "انقلابی" و "سوسیالیستی" و "چپ"! مهم نیست که سیاست رسمی حزب کمونیست کارگری در زمان منصور حکمت این بود که "اردوی سرنگونی طلبی در ایران، که ابدا یک اردوی یک دست و "همه با هم" نیست و نخواهد ماند" (منصور حکمت، جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم آغاز میشود.) در زمان حمید تقوایی بر عکس این حزب باید اعلام میکرد که این جنبش تماما انقلابی است، یکدست است، "همه با هم" است، و آلترناتیو حکومتی واحدی را می پذیرد! یک رکن جا انداختن چنین سیاستی در حزب کمونیست کارگری بر این ارزیابی استوار است که این جنبش را امتداد جنبش کمونیسم کارگری قلمداد کند. اعلام کند که حزب متبوع ایشان تنها نیروی سرنگونی طلب در جامعه است؟! سکتاریسم مفرط یکی از عوارض فرعی و خفیف چنین سیاستی است. خلع سلاح کمونیسم کارگری در قبال راست بوروژایی خطر اصلی چنین سیاستی است. حذف جریانات دست راستی و سرنگونی طلب که اتفاقا با روشن شدن ناتوانی رژیم اسلامی در سرکوب کمونیسم و کارگر به تلاشهای خود برای جایگزینی رژیم اسلامی می افزایند تا از موضع "قدرت سیاسی" و حاکمیت در مقابل طبقه کارگر و کمونیسم صف بندی کنند، از صفوف اردوهای متخاصم سرنگونی طلب، مساله تعیین کننده چنین گرایش انحلال طلبانه ای است. این خام انگاریها همه ناشی از تلاش برای جا انداختن سیاست نیرویی است که هم و غمش اساسا جنبش سرنگونی است! از این رو ناچار است کمونیسم را در جنبش سرنگونی مستحیل کند !
نتایج این حرکت تاریخی را حمید تقوایی به طرز خیره کننده ای جمع بندی میکند: "فکر میکنم که هر آدم سیاسی که اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را بشناسد متوجه میشود که نمیتوان تفکیک چندانی بین حرکت و جنبش سرنگونی مردم و کل حرکت چپ و حزب کمونیست کارگری قائل شد، و بعبارت دیگر براحتی میتوان دید که نبض این هر دو تاحد زیادی باهم میزند و هردو اینها تاحد زیادی یک جهت را دارند طی میکنند." (همانجا) براستی از نظر تبئين هم تفاوت و تفکیک چندانی میان این جنبش و حزب کمونیست کارگری در دوره حاضر نیست. و تاسف این است که چرا نیست؟ آیا تفکیک چندانی هم میان این حزب و جنبش اعتراض سوسیالیستی طبقه کارگر نیست؟ آیا این حزب میتواند مدعی باشد که هر آدم سیاسی متوجه میشود که نمیتوان تفکیک چندانی بین حرکت و جنبش اعتراض ضد سرمایه داری طبقه کارگر و این حزب در این دوران نیست؟! این سئوالی است که این حزب به آن عملا پاسخ منفی داده است. بی جهت نیست که رهبری این حزب اعتراضات ناسیونالیست قوم پرست در آذربایجان را "نطفه انقلاب" نامید. به این انحلال طلبی نمیتوان جایزه داد ! و بالاخره اگر حکک از نظر تبئين تفاوت و تفکیک چندانی میان خود و جنبش سرنگونى نميبيند٬ از نظر عملى اما حکک نه "رهبر" اين جنبش بلکه دنباله رو و عمدتا در حاشيه نيروهاى راست است.
زمانی منصور حکمت این سئوال را در مقابل حزب کمونیست کارگری قرار داد: "سئوال دوم این است که اگر این نیروها و مطالبات و تمایلات را دور خود جمع کردیم، چه تضمینی هست حزب آنها نشویم. فقط حزب آن کارها نشویم." این سئوال واقعی بود. یکی از مسائل و مخاطرات پیشروی بود. اکنون بعد از ۶ سال میتوان به این سئوال پاسخ داد! واقعیت تلخ و دردناکی است که شاهد این باشیم که حزبی که منصور حکمت پایه گذاری کرد، اکنون بنا به ادعای رهبری کنونی اش حزب جنبش دیگری شده است. حزبی که قرار بود روی رادیکالیسم اش توده ای شود٬ حزب جنبش سرنگونی شده است. حزبی که قرار بود پرچمدار نقد عمیق و همه جانبه مذهب باشد، حزب مسلمانان سابق شده است. حزبی که قرار بود روی رادیکالیسم و ماکزیمالیسم اش توده گیر شود، حزبی که قرار بود کمونیسم کارگری و آرمانها و ایده آلهای انقلاب کارگری را توده ای و اجتماعی کند، پرچمدار انحلال طلبی کمونیستی شده است .
ما حق داشتیم این خط رهبری حزب کمونیست کارگری را نقد کنیم. ما حق داشتیم علیرغم سختی راهی که در مقابلمان بود، اعلام کنیم که حزبی که حزب سازمانده و رهبر نباشد، حزب جنبش کمونیسم کارگری نباشد، به جایی نمیرسد! حزب اتحاد کمونیسم کارگری در پاسخگویی به این نیاز حیاتی کمونیسم کارگری و جامعه شکل گرفته است. *